هانیاهانیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

هانیا عشق قشنگ مامان و بابا

عاشق تر از همیشه

سلام هانیا جان دختر رویاهای من، دیرگاهیست برایت مطلبی ننوشته ام، از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان در این روزها که برای همیشه کنارم هستی و دستان کوچکت نوازشگر صورتم است و خنده های بی غرورت را با احساس ناب کودکانه ات به من هدیه می دهی، دلتنگی ام کمتر و کمتر شده است. اگر احوالاتم را در آخرین روزهای اولین ماه این زمستان سرد بخواهی باید لمس کنی کلماتی را که برایت می نویسم و دست بکشی بر گونه های خیسم تا بفهمی این اوقات را چگونه با تو نفس می کشم، تا بدانی شبهایم را با تو چراغانی می کنم... عزیز دلم ... در این روزها که تنهاترین همبازیت شده ام، به دور از هر غرابتی به قرابتمان فکر می کنم، از داشتن تو احساس شادی زایدالوصفی دارم، حتی گاهی خدا ...
24 دی 1392

آماده شدن برای تولد

دختر شیرین تر از عسلم سلام الان که دارم برات می نویسم ساعت نزدیک یک نصفه شبه و چند دقیقه بیشتر نیست که به خواب ناز رفتی و خونه دوباره سوت و کور شده. البته بعضی وقت ها این سکوت خونه بدجوری دلچسب می شه و الان از همون موقعیتای لذتبخشه که باعث آرامش من و بابا مهدی شده... آخه وروجک نیم متری تو مگه ماشاءالله چقدر انرژی داری که از صبح تا شب هی ورجه وورجه می کنی؟ من که وسطای روز که می شه کم میارم و اگه یه استراحت نکنم تا آخر شب نمی تونم پا به پات بازی کنم و به کارات رسیدگی کنم... این چند روزه که از مسافرت برگشتیم خیلی زود گذشت و حسابی درگیر آماده شدن برای اولین تولدتیم... دختر عزیزم یک سالگیش داره تموم می شه و روز به روز بزرگتر و شیرین تر از قبل...
14 دی 1392

خاطرات سفر

دخترک عزیزم سلام آخ که چقدر دلم برای خونه کوچولو و قشنگمون تنگ شده بود. واقعاً اینکه می گن هر جای دنیارو بگردی و هر چقدر بهت خوش بگذره هیچ جا خونه خود آدم نمی شه راست گفتن... دیروز بعد از حدود دو هفته که از خونمون دور بودیم برگشتیم و امروز می خوام وبلاگ دختر عزیزم رو کامل کنم... از روزی که می خواستیم بریم شروع می کنم... پنجشنبه 21 آذر ماه بود و پروازمون ساعت 7:30      بعداز ظهر... از شب قبلش همش مشغول بستن چمدون بودم و به قول بابا مهدی نصف وسایل کمدها رو توی یه چمدون فسقلی جا دادم. آخه برای اولین بار بود که بدون دغدغه مرخصی گرفتن می خواستیم بریم مسافرت. پنجشنبه صبح بابا مهدی ساعت 7 از خونه رفت بیرون تا به کارهاش برسه و این...
4 دی 1392
1